فلک چه نقش کشد صرف بند و بست جبین
مگرزمین فکند طرحی ازنشست جبین
به سجده نیز ز بار قبول نومیدیم
زمین معبد ما بود پشت دست جبین
نگین عبرتی از سرنوشت هیچ مپرس
دمیده گیر خطی چند از شکست جبین
ز صد هزار جنون و فنون نخواهی یافت
به غیر سجدهٔ عجز از بلند و پست جبین
به پیش خلق دنی عرض احتیاج مبر
به خاک جرعه نریزد قدح پرست جبین
بلند و پست جهان زیردست همواری ست
ز عضوهاست سرافرازتر نشست جبین
به هیچ سوز حیا گرم ننگری بیدل
عرق اگر دهد آیینه ات به دست جبین